تابستان سال 72 بود كه همراه نیروهاى تفحص در جنوب و منطقه شلمچه مشغول
كار بودیم. روزى در مقر بودم كه یكى از بچه هاى گروه تفحص لشكر 7 ولى عصر(عج) آمد
طرفم. تازه از كار برگشتم بودند. با حالتى منقلب و هیجان زده، دست من را گرفت و برد
داخل معراج شهداى مقرشان و گفت كه مى خواهد صحنه جالبى را نشانم بدهد. پارچه اى
را روى زمین باز كرده بودند. پیكر كامل شهیدى در حالى كه شلوار و پیراهن بادگیر به تنش بود،
پوتینهایش هم در پاهایش بودند. جالبتر از همه این بود كه ماسك ضد گاز شیمیایى هم به صورت داشت.
یك قبضه اسلحه كلاشینكف هم به پشتش بود. وقتى ماجرا را پرسیدم گفت:
- در منطقه شلمچه چشممان به او افتاد كه به همین حالت روى زمین دراز كشیده بود; به صورتى كه رویش به آسمان بود.